FA/Prabhupada 0009 - دزدی که به یک عابد تبدیل شد

Revision as of 11:43, 20 March 2015 by Sahadeva (talk | contribs) (Created page with "<!-- BEGIN CATEGORY LIST --> Category:FA-Quotes - 1972 Category:FA-Quotes - Lectures, Srimad-Bhagavatam Category:FA-Quotes - in USA Category:FA-Quotes - in USA,...")
(diff) ← Older revision | Latest revision (diff) | Newer revision → (diff)


Invalid source, must be from amazon or causelessmery.com

Lecture on SB 1.2.12 -- Los Angeles, August 15, 1972

کریشنا در بهاگاواد- گیتا می فرماید: فصل 7 آیه 25 من برای همه نمایان نیستم. "یوگا مایا" می پوشاند. پس شما چطور میتونین خدا را ببینین؟ این حقه بازی ها ادامه داره، که « میتونی خدا را به من نشون بدی؟ آیا تا حالا خدا را دیدی؟» خدا درست مثل اسباب بازی شده «این خداست! این ظهور خداست!» بهاگاواد-گیتا فصل 7 آیه 15 آنها گناهکار، ابله، رضل و پایین ترین در میان بشریت هستند. آنها این طور می پرسند: « میتونی خدا را به من نشان بدی؟» چه صلاحیتی بدست آوردی که می خواهی خدا را ببینی؟ اینجا اون صلاحیت توضیح داده شده و اون چیه؟ شخص در ابتدا باید ایمان داشته باشد. با ایمان، "شراددادهانا" باید در واقع برای دیدن خداوند بسیار مشتاق باشد. نه این که از روی حوی و هوس، سبکسرانه، بگیم: « میتونی به من خدا را نشان بدی؟» سحر و جادو، درست انگار خدا سحر و جادو است. خیر، او باید بسیار جدی باشد: «بله، اگر خدا وجود دارد ... ما دیدیم، در مورد خدا، آگاه شده ایم. پس من باید ببینم» یک داستان در این رابطه وجود دارد. بسیار آموزنده است، سعی کنید بشنوید. یک قاری حرفه ای شریماد بهاگاواتام، داشت راجع به خدا صحبت می کرد، و توضیح می داد که کریشنا با تمام جواهرات گرانقیمت تزئین میشه و و برای چراندن گاوها به جنگل می فرستنش . و یک دزد در اون جلسه حضور داشت. بنابراین فکر کرد: «چطوره به ورینداوان برم و این پسر را چپاول کنم. اون با یک عالمه جواهر گرونقیمت تو جنگله. می تونم برم اونجا و اون پسر را بگیرم و تمام جواهراتش را بردارم» این قصد او بود. بنابراین، مصمم بود که «من باید اون پسر را پیدا کنم. و در عرض یک شب میلیونر میشم. یک عالمه جواهر» خلاصه او رفت اونجا، ولی صلاحیتش در این بود که « من باید کریشنا را ببینم، من باید کریشنا را ببینم» چنین اضطراب و اشتیاقی، این امکان را بوجود آورد که در ورینداوان کریشنا را دید. او کریشنا را همان طور که قاری شریماد بهاگاواتام توضیح داده بود، دید. وقتی اونو دید (گفت:) «وای، کریشنا، تو چه پسر خوبی هستی!» و شروع به چاپلوسی کرد. او فکر کرد که «با چاپلوسی، میتونم تمام جواهرات را بدست بیارم» بنابراین، وقتی که موضوع اصلی خودش را مطرح کرد، « میشه من برخی از این زیور آلات تو را بردارم؟ تو خیلی ثروتمندی» «نه، نه، نه.... مادرم عصبانی میشه. نمی توانم ...» کریشنا در حالت کودک (اینطوریه) خلاصه او بیشتر و بیشتر مشتاق کریشنا شد. و سپس در اثر معاشرت با کریشنا، پاک شد. و آخرسر کریشنا گفت: «باشه، می تونی برداری» سپس او بلافاصله عابد شد. به علت معاشرت با کریشنا.... بنابراین به هرصورتی، باید در تماس با کریشنا قرار بگیریم. به هر ترتیبی. سپس پاک و خالص خواهیم شد.


کریشنا در بهاگاواد- گیتا می فرماید:

فصل 7 آیه 25

من برای همه نمایان نیستم. "یوگا مایا" می پوشاند.

پس شما چطور میتونین خدا را ببینین؟

این حقه بازی ها ادامه داره،

که « میتونی خدا را به من نشون بدی؟ آیا تا حالا خدا را دیدی؟»

خدا درست مثل اسباب بازی شده

«این خداست! این ظهور خداست!»

بهاگاواد-گیتا فصل 7 آیه 15

آنها گناهکار، ابله، رضل و پایین ترین در میان بشریت هستند.

آنها این طور می پرسند: « میتونی خدا را به من نشان بدی؟»

چه صلاحیتی بدست آوردی که می خواهی خدا را ببینی؟

اینجا اون صلاحیت توضیح داده شده

و اون چیه؟

شخص در ابتدا باید ایمان داشته باشد.

با ایمان، "شراددادهانا"

باید در واقع برای دیدن خداوند بسیار مشتاق باشد.

نه این که از روی حوی و هوس، سبکسرانه، بگیم: « میتونی به من خدا را نشان بدی؟»

سحر و جادو، درست انگار خدا سحر و جادو است.

خیر، او باید بسیار جدی باشد:

«بله، اگر خدا وجود دارد ...

ما دیدیم، در مورد خدا، آگاه شده ایم.

پس من باید ببینم»

یک داستان در این رابطه وجود دارد.

بسیار آموزنده است، سعی کنید بشنوید.

یک قاری حرفه ای شریماد بهاگاواتام، داشت راجع به خدا صحبت می کرد،

و توضیح می داد که کریشنا با تمام جواهرات گرانقیمت تزئین میشه و

و برای چراندن گاوها به جنگل می فرستنش .

و یک دزد در اون جلسه حضور داشت.

بنابراین فکر کرد: «چطوره به ورینداوان برم و این پسر را چپاول کنم.

اون با یک عالمه جواهر گرونقیمت تو جنگله.

می تونم برم اونجا و اون پسر را بگیرم و تمام جواهراتش را بردارم»

این قصد او بود.

بنابراین، مصمم بود که «من باید اون پسر را پیدا کنم.

و در عرض یک شب میلیونر میشم.

یک عالمه جواهر»

خلاصه او رفت اونجا، ولی صلاحیتش در این بود که « من باید کریشنا را ببینم،

من باید کریشنا را ببینم» چنین اضطراب و اشتیاقی، این امکان را بوجود آورد که در ورینداوان کریشنا را دید.

او کریشنا را همان طور که قاری شریماد بهاگاواتام توضیح داده بود، دید.

وقتی اونو دید (گفت:) «وای، کریشنا، تو چه پسر خوبی هستی!»

و شروع به چاپلوسی کرد.

او فکر کرد که «با چاپلوسی، میتونم تمام جواهرات را بدست بیارم»

بنابراین، وقتی که موضوع اصلی خودش را مطرح کرد،

« میشه من برخی از این زیور آلات تو را بردارم؟ تو خیلی ثروتمندی»

«نه، نه، نه.... مادرم عصبانی میشه. نمی توانم ...»

کریشنا در حالت کودک (اینطوریه)

خلاصه او بیشتر و بیشتر مشتاق کریشنا شد.

و سپس در اثر معاشرت با کریشنا، پاک شد.

و آخرسر کریشنا گفت: «باشه، می تونی برداری»

سپس او بلافاصله عابد شد.

به علت معاشرت با کریشنا....

بنابراین به هرصورتی، باید در تماس با کریشنا قرار بگیریم.

به هر ترتیبی. سپس پاک و خالص خواهیم شد.